الان که دارم این پست رو مینویسم از سرمای خونه به زیر پتوی گرم و نرم پناه بردم و روی تختم لم دادم و به پنجره خیره شدم گوشی بابام رو ویبره است و خود بابام با خواهرم قایم موشک بازی میکنه🙂👏👏 برنامه دارم تا بعد از نت گردی یکم به درسام برسم🤓 خب از چهارشنبه ۲۵ اسفند شروع میکنیم. مامانم اومد و گفت باید طبقه هارو بریزم بیرون ، پاشو برو اون طبقه ی درهمت رو مرتب کن😐😐😐💔 منم گفتم کاری دیگه ای نیست؟😂 گفت چرا یکم جلو دری ها و... اینا هست باید بشورم 😶 منم گفتم خب بده من ببرم بشورم 🤓🤓🤓 بله مادر من از دوتا جلو دری کل قالیچه های خونه رو داد به من😐😐 منم مثل بچه ی گل کل تاید هارو تموم کردم 🙂 اومدم واتس...
خب خب خب یکم از حالت تنبلی در اومدم و اومدم واستون خاطره ی چهارشنبه سوری ام رو بزارم خب شب قبلش من داشتم مثل بچه ی خوب برای معلما کارت پستال درست میکردم که یه نگاه به گوشیم گردم و.... بلهههه تعطیل شد😐💔 منم رفتم کلی بازی و آخرش یه نوشیدنی گاز دار با طعم انبه خوردم و خواب فردا ساعت ۹ صبح پشت خونمون یک ترقه انداختن که قلبم و مغزم و همه داشتن از ترس سکته میزدن!😐💔💔💔 من و خواهرم پاشدیم و من نت وصل کردم که داییم اومد🙂🙂🙂 دیگه یکم با دایی حرف زدیم منم رفتم ترکیب محبوبم رو زدم به رگ ! ساقه طلایی و چای!☺🙂🙂🙂 اومدم نی نی وبلاگ مثل همیشه هیچکس نبود ! بعد رفتم پینترست و بعدش گروه واتساپ کلاسمون! ...
۹ ماه گذشت.... شادی هامو اینجا ثبت کردم غم ها و دردل هامو اینجا ثبت کردم این آخرین ماهگرد وبم توی سال ۱۴۰۰ هست... سالی که اگرچه خیلی چیزارو گرفت ولی با بهترین چیز های ممکن جایگزین کرد... من اومدم اینجا و دردل هام ، داستان هام و حرف هامو نوشتم و چه دوستان خوبی که اونها رو حمایت کردند... وبلاگ عزیزم دوستت دارم نی نی وبلاگ کاش همیشه بمونی تا چند سال دیگه بیام و ب،م یه روزی یکی بود که مینوشت اینجا .... ...